گوشه دنج یه مامان

...برای یه مامان،از نون شب واجب تر، همین یه گوشه ی دنج

گوشه دنج یه مامان

...برای یه مامان،از نون شب واجب تر، همین یه گوشه ی دنج

به دخترم...4...

چقدر زود داری  بزرگ می شی و من هنوز در اولین لحظه ی دیدنت مانده ام.............

کاش می شد هر لحظه ی با تو را هزار بار زندگی کنم....

لحظه به لحظه و ثانیه ثانیه ی این روز ها را با  تو نفس می کشم ....با تو بزرگ می شوم...با تو زندگی می کنم و با تو فقط با توست که فهمیدم زنده بودن را.......

من بی تو چیزی نبودم....هیچ چیز

با تو بود که من جان گرفتم...تو از آن ذات الهی که در وجودت جا مانده بود در من دمیدی و نفس های بریده ی من را به هم  دوختی....

من از تو زاده شدم نه تو از من......تو به من معنا دادی....من از تو سیراب شدم...من با تو راه رفتم گویی که پیش از تو قدمی بر نداشته بودم......

دخترم 

ای آرامش لحظه های بودنم 

مرا ببخش که این چنین خودخواهانه دست و پا می زنم برای پیشرفت تو...تو پیشرفتی نیاز نداری.......

تو همه آنی و همه جان...تو همه پاکی و من همه خاک

من  که باشم که بخواهم به تو بیاموزم

تو به من آموختی محبت را....زندگی را...مادری را......

و من وامدار لحظه های محبتت مانده ام!

ای شکوه افرینش...ای ناب ترین خلقت خداوندی..ای پاک ترین جلوه گاه  هستی

کاش خداوند به من قدرتی می داد تا قدر لحظه های با تو بودن را بدانم...


تو بزرگ می شوی و من هنوز در همان لحظه ی اول جا مانده ام....




با عشق

مادر


32 روز دیگر

دقیقا 50 روز نبودم!!!!!!!!!!!!!!!!

خیلی شلوغ بودم...........اول که مسافرت بعدشم که بازسازی خونه ..........

مسافرت خیلی خوب بود...هنوز خنکی سرعین و جنگل های فندق لو تو تنمه..........

منظره ی جنگل عالی بود مخصوصا که ابرها رو میشد گاز بزنی...........

ولی بازسازی وحشتناک بود..........خیلی ازم انرژی گرفت ولی خوب لازم بود.........

اینقدر انرژی گرفت که تازه تازه دارم بر می گردم به روال عادی زندگی.........

خلاصه باز آمدم.............

به دخترم ...3...

زیباترینم هیچ وقت مانع تجربه کردنت نشدم و نخواهم شد، تا آنجا که در توانم بود و هست می گذارم که خودت بیاموزی، که خودت تجربه کنی، که خودت حس کنی، حتی اگه دلت بخواهد که ماست رو روی موهای تازه حمام رفته ات بمالی یا  محو تماشای آب شدن بستنی ات رو لباس جدیدت باشی، چرا که فوقش دوباره مجبور میشوم حمام ات کنم یا لک رو لباست دبگر پاک نشود و واقعا این ها دربرابر احساس شادمانی که آن لحظه داشتی هیچ است، تازه اینها که هیچ است ، اگر در توانم بود  ماه را از آسمان به زمین می اوردم که تو لمسش کنی ، که تجربه اش کنی ولی کاش تجربه های زندگی همیشه اینقدر شیرین بود ، همیشه راه حل های ساده ایی داشت، ولی زمانی میرسد که حتی اگرمن بخواهم  هم نمی توانم که مانع تجربه کردنت بشم، نمی توانم که مانع این شوم که دلت را نشکنند، که خشمگینت نکنند، که احساساتت را نادیده نگیرند ولی می توانم بیاموزمت که اگر دلت را شکستنند قوی باشی، که خودت را نبازی که خودت را دست کم نگیری، اگر کسی خشمگینت کرد خشمت را کنترل کنی که ناراحتیت را نشان دهی که حرفت را بزنی ، اگر احساست نادیده گرفته شد  در مقابلشان بایستی که قوی باشی که روحیه ات را از دست ندهی.که شاد باشی اری از همه چیز برایم مهم تر اینست که بیاموزمت همیشه شاد باشی که هیچ کس و هیچ چیز نتواند جلوی شادیت را بگیرد.

برای همین هم هست که بیشتر از آنکه برای نابغه شدنت تلاش کنم ، می کوشم که شخصیتت به بهترین نحو شکل گیرد، و همه ی اینها مستلزم این است که اول من بیاموزم نحوه ی برخوردم 

را، برای همین می خوانم و می خوانم و می خوانم و هر روز به نکته ی جدیدی می رسم و خوشحالم از این همه آموخته های جدید که مسببش تویی...

کاش روزی برسد که وقتی اینها را می خوانی لبخند رضایت را  بر لبانت ببینم!




82 روز دیگه....

امشب اولین شبی که آوا رو تخت خودش خوابیده....دلم تنگشه....خدا کنه تا صبح دوووم بیارم.....

کلی مقاله خوندم راجب اینکه از کی باید بچه ها رو جدا کرد، خیلی هاشون گفته بودن که تا زمانی که مادر و فرزند هر دو آمادگیش رو داشته باشن و 

اکثرا تاکید داشتن که تا دو سالگی خیلی خوب که بچه پیش مادرش بخوابه چون باعث میشه وقتی بزرگ شد ارتباط عاطفی قوی تری با پدر و مادرش 

داشته باشه، خلاصه ما هم خوشحال تا دو سالگی با خیال راحت شب ها با عطر بهشتی دخترکم به خواب می رفتم و تو این  دو ماه خودم رو قانع 

می کردم که دیگه وقتشه دخملی بره توی تخت خودش و امشب در واقع اولین شب مستقل شدن بنده ست...


پ ن:شدیدا با فونت های اینجا مشکل دارم، یکی نیست ایا به من بگه کدوم فونت رو با چه سایزی بزارم که نه زیاد بزرگ باشه نه کوچیک، فاصله سطر 

ها خوب باشه، خیلی تو شیکم هم نباشن

84 روز دیگه.....

دیروز بسی روز خوبی بود کلی به کارهای عقب مانده رسیدیم کلی تفریحات کردیم و از همه مهم تر کلی به دخترکمان خوش گذشت،

خدایا شکر