بعضی وقت ها لازمه زانو هاتو بغل کنی و زل بزنی به ساعت روبروت....بدون اینکه به چیز خاصی فکر کنی، اینقدر خیره بشی که جای عقربه های ساعت حسابی عوض بشه، اونوقت یه نفس عمیق بکشی و فریاد بزنی؛
مهم نیست، دوباره امتحان می کنم!
بعد نوشت 1؛ این روز ها بافتنی حسابی سرم رو گرم کرده بود اینقدر که الان کاموا کم اوردم...به قول پگاه کفشدوزکی شدم برا خودم، البته منظورش همون عنکبوته
بعد نوشت 2: اون همه صبر از کجا اومده بود که حالا ییهو همش غیب شد؟!!!
دوستم نه سکوت کن و زل بزن به عقربه ها نه یهو فریاد بزن
خوب مردم چی میگن؟!
1. خوب حالا!
تو می تونی شک نکن