گوشه دنج یه مامان

...برای یه مامان،از نون شب واجب تر، همین یه گوشه ی دنج

گوشه دنج یه مامان

...برای یه مامان،از نون شب واجب تر، همین یه گوشه ی دنج

87روز دیگر...

بعضی وقت ها حتی فکر کردن به یه چیزهایی هم ، حال آدم رو خوب می کنه ، چه برسه به عملی کردنشون!!!

خیلی برنامه ها تو سرم  هست که منتظر زمان عملی شدنشون هستم واسه همین حالم خوبه ، خیلی  خوب...

من و دخملی

مامان بیبین:هلی کوپ

من :)))))))

باباش:))))))

هلی کوپتر ها :0000000000


پ ن:اکثرا  بچه ها جوجو می کشن ..دخملی ما اوایل هر چی می کشید اسب بود ...جدیدا هم هلی کوپتر می کشه!!!!!!!!!!!!!!!!!

یعنی یه همچین دخملی داریم ما!!!!!!!

89 روز دیگر باقیست...

دو روز رو ننوشتم اونم دلیل دارم، معتاد شده بودم معتاد یه بازی به اسم farm town سه بار تا مرحله 23ش رفتم ولی هرسه بار هم هنگ کرد ,خیلی حیف شد،کلی از بازیش خوشم اومده بود ولی خوب ، خوب شد که هنگ کرد و من بی خیالش شدم آخه از زندگی  انداخته بودم، الانم تو ترکم به خودم قول دادم سمت هیچ بازیی دیگه نرم تا اینطوری دچار شکست عشقی نشم!!!!!!

پ ن 1: دقیقا 89 روزمونده به پایان 26سالگیم ، پس شمارش معکوس میریم تا آخرش!!!


بعد نوشت: این پست واسه دیروز بود ولی از فرط خستگی امروز گذاشتمش.



باز آمدم.........

بالاخره برگشتم

البته با دست پر و کلی برنامه

می خوام متحول بشم. . .

می دونم که می تونم. . .

خودم رو مجبور کردم هر روز یه پست بزارم حتی اگه شده یه خط 

اینطوری بیشتر پایبند می مونم به برنامه هام!

می خوام روز شمار بنویسم از خودم تا هر  روز یه کار مفید انجام بدم.

اسمش رو  هم می زارم

اخرین روزهای 26 سالگی